فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب كودک خانواده انسان اثر آدل فابر و ایلین مزلیش pdf
زمانی که از جلسه خارج شدم همه وجودم پر از غبطه بود. به محض خروج از ساختمان، همه زنها به دسته های کوچک تقسیم شدند و شروع به گپ زدن، بحث، و خنده کردند. من عمدا از جمع عقب افتادم. دلم نمی خواست با کسی صحبت کنم. با خودم فکر کردم: «چرا من قادر نیستم به اندی کمک کنم؟ چرا نمی توانم او را از شکوہ، گریه، و به حال خود دلسوزاندن رها کنم. چرا قادر نبودم خورشید را برایش بچرخانم؟ معمولا از فکر کردن به اندی خودداری می کردم، مگر زمانی که به خودم می گفتم عیبی ندارد، او دوران بدی را می گذراند. حالا از تمام قوای خودم یاری می جستم.
آخر چطور یک بچه سرزنده و شاداب این طور احساس بدبختی و تنهایی می کرد؟ همه مسائل را بررسی کردم. آیا ممکن بود مریض شدن مداوم اندی در سال اول مدرسه برایش مشکل ایجاد کرده باشد: آن همه گلودرد، گوش درد، مصرف مداوم آنتی بیوتیک و درجه گذاشتن ها؟ اینکه به علت بیماری هیچ گاه فرصت زیادی نداشت که در مدرسه دوست پیدا کند. آیا ممکن بود اینها روی او تاثیر گذاشته باشند؟ با خودم فکر می کردم نکند من کاری کرده ام، یا شاید کاری را که می بایست می کردم نکرده ام. شاید طی آن سال زیادی لوسش کردم. ولی وقتی او احتیاج به همدم داشت و حالش جا نبود، چه می توانستم بکنم؟
آیا می توانستم او را از خود برانم؟ یا شاید پدرش به این وضعیت کمک کرده باشد. او اخیرا زیاده از حد ایرادگیر شده. نه اینکه به او خرده بگیرم. چه کسی می تواند روزهای متمادی به نقنق بچه گوش بدهد و از زندگی اش سیر نشود؟ «کفش های مرا کی برداشته؟… گرسنمه… باز هم شکست… من دیگر نمی توانم… اصلا نوبت من نیست… مال اون بزرگ تره… تو هیچ وقت مرا نمی بری.» چقدر آرزو می کنم آنها دوباره مانند گذشته رابطه شان با هم خوب شود! هیچ بچه ای نمی تواند با انتقاد مداوم زندگی کند.
- حجم فایل : 71 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 184 ص