فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب مانستر اثر ای لی مارتینز pdf
چستر درست میگفت. این کاری بود که مانستر همیشه میکرد. او فقط با جریان حوادث جلو میرفت و اجازه میداد شرایط او را به اطراف حرکت بدهند. این شیوه زیاد موفقیتآمیز نبود. ولی، در این مورد، خلاف غریزهاش عمل کردن احتمالاً به این معنی بود که در تودهی آتش جادویی که جودی و لوتوس را از باقی جهان جدا کرده بود، به خاکستر تبدیل میشد. دستش را داخل شعله برد. پوست سرخش تیره شد، ولی نسوخت. او دستش را بیرون کشید و آن را بررسی کرد. هنوز جامد بود. فقط کمی با عرق نمدار شده بود، ولی به یک تکه گوشت سیاه شده تبدیل نشده بود.
زمزمه کرد: «انسان یا پروتوپلاسم، کدوم یکی مانستر؟» در قلب آتش زانوان جودی لرزید و غرشی از میان کائنات رد و واقعیت بازنویسی شد. سبیلهایی از صورت مانستر بیرون زد و روی دستش مو رویید. دستش را روی گوشهای نوکتیزش کشید. بعد دولا شد و قبل از اینکه نظرش عوض شود، به درون آتش پرید. با اینکه گرما خفه کننده بود، به خاکستر تبدیل نشد. چشمانش را روی هدفش نگه داشت. از آنجاییکه پاهایش در خیابان، که به دریایی از قیر جوشان تبدیل شده بود، فرو میرفت، هر قدم از قدم قبلی سخت و سختتر بود. مجبور بود حرکت کند، وگرنه تا زانو در قیر فرو می رفت.
در نیمهی راه کفشش گیر کرد، ولی پای در حال آب رفتنش از آن بیرون آمد. لباسهای ناگهان بزرگشدهاش روی زمین افتاد و او به یک گربهی سرخ تبدیل شد. که حالا سبکتر و سریعتر شده بود، از روی قیر چسبان لغزید و رد شد، در حالیکه ذهنش گیجتر میشد. ولی او مدام به خودش یادآوری میکرد که باید به لوتوس برسد. حتی پس از اینکه تمام افکار انسانی دیگر محو شدند، او موفق شد این فکر را در ذهنش نگه دارد. درست زمانیکه قیر میخواست مانستر را به زیر بکشد، او چنگالهایش را دراز کرد و خودش را روی پای لوتوس انداخت.