دانلود کتاب مفتش و راهبه اثر کالین فالکنر pdf

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب مفتش و راهبه اثر کالین فالکنر pdf

بارها به او گفته بودم از سرعت گام هایش بکاهد و از دیگران فاصله نگیرد، اما برادر سوبیه چنان مصمم و پرشتاب از شیب تند کوره راه سنگلاخ پایین رفت که گویی دستهای خرس وحشی در تعقیبش بودند. در لحظه وقوع حادثه، تقریباً بیست گام جلوتر از من راه میرفت. لابد ناخواسته مزاحم کلاغی شده بود که در میان چند بوته آشیانه داشت. کلاغ قارقارکنان به هوا پرید آن طور که برادر سوبیه بعدها به من گفت، از دیدن آن صحنه سراسیمه شده و تلوتلو خورده بود.

من دیدم که دامن خرقه اش به دام خارهای بوته ای افتاد، سکندری خورد و در سراشیب تند کوره راه سقوط کرد. استخوان ساق پای راستش مثل شاخه خشک درخت شکست؛ صدای شکستن استخوان ساقش را با وضوح تمام شنیدیم. وقتی به او رسیدیم كاملاً به هوش نبود. پای راستش کج و معوج، روی زمین قرار داشت، استخوان از قسمت میانی ساق پایش بیرون زده بود، به خوبی احساس کردم که رنگ از رویم پرید و دلم آشوب شد. به نفس نفس افتادم و از صحنه ی حادثه رو برگرداندم.

سریع فرمانده سربازان مرا به کناری کشید و گفت «چه مصیبتی! عجب گرفتاری شدیم!» «چکار باید بکنیم؟» «پایش شکسته است باید استخوان را جا بیندازیم.» برادر سوبیه تکانی به خود داد و زیر لب ناله کشید. فرمانده سربازان در کنار او زانو زد و پای شکسته اش را در موقعیت بهتری قرار داد. صدای برخورد و سایش استخوان های شکسته آن قدر چندش انگیز بود که حالم دگرگون شد و مجبور شدم محتویات معده ام را با سر و صدای بسیار در پشت بوته ای قی کنم.

گوش هایم را محکم گرفتم تا صدای نعره های برادر دینی ام را نشنوم. در آن روز هیچ کمکی از من برنیامد و تا مدتها از این بابت شرمنده و سرافکنده بودم. فرمانده و افرادش با شاخه درخت و ریسمان برای برادر سوبیه تخت روانی ساختند و یک سر آن را به یکی از اسبها بستند هر بار که تخت روان در آن جاده یخ زده و ناهموار در دست اندازی می افتاد یا به سنگی برمیخورد، آه از نهاد برادر بیچاره ام بر میخاست. تمام بدنم مثل یک ضعیفه ترسو، میلرزید. آن روز یکی از روزهای بد زندگی ام بود.

شکسته بند شهر که راهبی به نام پدر آرنو بود، با چهره ای جدی و عبوس از اتاق بیرون آمد. سینیور رمون، همسرش بانو النور و من در راهرو منتظر بودیم. هیچ یک از ما حاضر نشده بود در اتاق در کنار آرنو بماند و شاهد صحنه فجیع جا انداختن استخوان باشد.