پیش نمایش
دانلود کتاب من کم ارزش اثر الین ان آرون pdf
شما در کودکی نسبت به بزرگسالی در معرض آسیبهای بیشتری بوده اید، مگر اینکه خیلی خوب محافظت شده باشید؛ چرا؟ چون از لحاظ جسمانی کوچکتر بودید و معمولاً قادر به گریز از وضعیت نبودید؛ در حالی که در بزرگسالی این امکانی بدیهی است.
شما در محاصره اشخاصی قرار داشتید که از لحاظ جسمانی بزرگتر و از لحاظ رتبه بسیار بالاتر بودند و بنابراین بیشتر اوقات شکست را تجربه میکردید یا از آن میترسیدید و اجتناب میکردید. همچنین، تجربههای فراوانی داشتید که برایتان جدید و احتمالاً ترسناک بودند. اضافه بر اینها، ذهن کودک در پاسخ به رویدادهای بحرانی بیشتر دچار گسست میشود؛ زیرا احساس «خود»، تازه در حال شکل گیری است.
هرچه سن کمتری به هنگام رویداد داشتید با روشهای محافظت از خود و دیگر روشهای سازگاری که بزرگسالان به سادگی به کار میبرند تا از احساس آسیب خوردگی در برابر شکست حفظ شوند، آشنایی کمتری داشتید. برای نمونه، اگر کسی اکنون رفتار وحشتناکی با شما داشته باشد احتمالاً میتوانید از این احساس پرهیز کنید که شایسته آن بودهاید…
اما وقتی با کودکی به شدت بدرفتاری میشود، به احتمال زیاد احساس شکست خوردگی ناتوانی و تقصیر زیاد میکند. در نتیجه دچار گسست میشود. در بیشتر خانوادهها کودکِ بسیار خردسال رتبهای بالا دارد. شاید همه خانواده بر نوزاد متمرکز باشند و مهمترین علاقه و نگرانی مادر درباره اوست. در حالی که کودک بسیار خردسال شاید وضعیتش را متفاوت ببیند.
حتی از خودگذشته ترین پدر و مادرها باید برای مثال، دستو پای کودک را برای واکسن زدن بگیرند، این رویداد چقدر بحران زا است؟ مردی را میشناسم که وقتی پزشک متخصص کودکان بسیار عصبانی، که از بچهها بیزار بود، به او نخستین واکسنها را میزد، مادرش کناری ایستاده بود و او تا به امروز از پزشکان اجتناب میکند. تجربههای دوران کودکی از سوء استفاده از قدرت، آسیب زننده هستند.
اما تقریبا هر بحرانی در کودکی به شکل سوء استفاده از قدرت تجربه میشود. به این شکل که بزرگسالانی که وظیفهشان حمایت از شما بود، درواقع درمانده رهایتان کردند. برای مثال، اگر پنج ساله باشید و خانهتان آتش بگیرد و از بین برود ـ مگر آنکه پدر و مادرتان به سرعت و با هشیاری به شما رسیدگی کنند، از امکان وقوع چنین رویداد و از دست دادن همه چیزهایتان در یک روز دچار وحشت میشوید.
و تصور میکنید که با این احساس تحمل ناپذیر رهایتان کرده اند. یک بزرگسال این را سوء استفاده از قدرت نمیبیند، زیرا پدر و مادر قصد نادیده گرفتن نیازهای کودک را نداشتند، درحالی که از نظر کودکان آدم بزرگها یا حامی آنها هستند یا نیستند. یکی از بحرانهای ذاتی کودکان جدایی از شخصی است که باید از آنها مراقبت کند.
وقتی کودکان از کسانی که مراقب آنها هستند جدا میشوند ابتدا اعتراض میکنند، با صدای بلند گریه میکنند، سپس ناامید میشوند (کز میکنند و ناله میکنند) و سرانجام فاصله میگیرند و در ظاهر عادی رفتار میکنند اما نشانه های افسردگی در آنها دیده میشود. آنها شکست خوردهاند. پاسخ شکست گرایانه، انرژی آنها را حفظ میکند اما احساس افسردگی و شرمندگی باقی میگذارد.
علاوه بر شرمندگی گذرا که همیشه با شکست همراه است، اگر کودک احساس کند پیوندی وجود ندارد، یا پدر و مادر از جداییها یا اجبار به تعيين تنبیه هیچ احساس پشیمانی نداشته باشند، آنگاه کودک ممکن است به این نتیجه برسد که اصل وجودش دوست داشتنی نیست.
این گرایش ذاتی به سرزنش خود، به جای سرزنش کردن شخص بزرگسال که مرتکب اشتباه شده است، به احتمال زیاد بر رفتار کودک اثر میگذارد و آن را تغییر میدهد تا آنکه راه حلی بیابد که به شیوهای معقول از او محافظت کند. به یاد داشته باشید که در کودکی در برابر بحرانهای مربوط به جدایی که از نظر بزرگسالان چندان مهم نیست، به شدت آسیب پذیر بودید
- حجم فایل : 84 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 439 ص