پیش نمایش
دانلود کتاب نامه ای به دخترم اثر مایا آنجلو pdf
در طول چهار دههی گذشته، همبستگی و شور ملّی ما تضعیف شده است. آرزوهای ملّیمان کاهش یافته است. امید به آیندهمان به حدّی در محاق فرو رفته که وقتی اعتراف میکنیم به فرداهایی روشن امیدواریم، خطر ریشخندها و خندههای تمسخرآمیز را به جان میخریم. چطور این قدر دیر و تنها به اینجا رسیدیم؟
چه وقت خواستهی زمینهی بلند اخلاقیمان را به آنهایی واگذار کردیم که چشم انداز ملیمان را با اتهامات مبتذل و سوداگریهای شرم آور درهم میآمیزند؟ آیا ما همان مردمی نیستیم که در اروپا جنگیدیم تا تهدید آریایی را که میخواست کل نژاد انسانی را قتل عام کند، ریشهکن کنیم؟ آیا کار نکرده ایم، دعا نکرده ایم، نقشه نکشیده ایم که جهانی بهتر بسازیم؟
آیا همان شهروندانی نیستیم که تلاش کردیم، پیشروی کردیم و به زندان افتادیم تا نژادپرستی را که از نظر قانونی به رسمیت شناخته میشد، از کشورمان محو کنیم؟ آیا رؤیای کشوری را در سر نمی پروراندیم که در آن آزادی در وجدان ملی و بزرگی و وقار هدف بود؟ باید پافشاری کنیم که مردان و زنانی که میخواهند رهبریمان کنند، خواستههای راستین کسانی را که رهبری میکنند بشناسند.
ما انتخاب نمیکنیم که گلّهوار در ساختمانی که در آتش نفرت میسوزد، گرد آییم و نه در نظامی که پر است از نابردباری. سیاست مداران باید هدف هایشان را برای مواضعی عالی و بر اساس گرایشات متنوّع دموکراتیک، جمهوری خواهانه و مستقل ما طراحی کنند، در این صورت ما پیروی خواهیم کرد. باید به سیاست مداران گفت «اگر به غرق شدن در منجلاب وقاحت ادامه دهند ناچارند به تنهایی پیش بروند.»
اگر ابتذال را تحمّل کنیم، آیندهمان تحت تأثیر آن قرار خواهد گرفت و زیر بار نادانی فرو خواهد افتاد. میشود چنین نشود. ما عقل داریم و قلب، تا شجاعانه با آیندهمان رودررو شویم. مسئولیت زمانی را که در آنیم و مکانی را که در آن جای گرفته ایم بر عهده بگیریم. پس از نسلها جدایی و دههها فراموشی، فکر به جنوب، سالیان متمادی درد و لذت را در یادمان زنده میکند.
با شروع قرن بیستم، بسیاری از آفریقایی – آمریکاییها شهرهای جنوبی را ترک کردند، تعصب و تحریم خردکننده را پشت سر گذاشتند و به شهرهای شمالی آمریکا، به شیکاگو و نیویورک سیتی نقل مکان کردند. یا به غرب به لوس آنجلس و سن دیهگو رفتند. وعده های جذاب زندگی بهتر، برابری، شرایط منصفانه و آزادی کهن تمام عیار آمریکایی آنها را به خود جلب کرده بود.
اما آرزوهایی که یکباره برآورده شده بود، یکباره هم بر باد رفت و به پاره های ناامیدی درهم شکست. آن موقع احساس رضایتشان از این بود که فرصت داشتند جان کندن بیهوده در مزارع اجارهای را با کاری که تحت توافقات اتحادیه حمایت میشد، مبادله کنند. متأسفانه سی سال بعد همین که صنعت کامپیوتری شد و کار به کشورهای خارجی فرستاده شد، آن کارها هم کاهش یافت.
حال و هوای شمال، که مهاجران جنوبی آن را آزاد و دور از تبعیض نژادی پنداشته بودند، به آشکال دیگری متفاوت با حال و هوای جنوبی، تبعیض آمیز و شاید تحقیرآمیزتر بود. درصد کمی از سیاهان، دارای مهارت های عالی و تحصیلات عالیه، نردبان موفقیت را یافتند و بر آن آویختند و سیستم بسیاری از کارگران سیاه پوست بیمهارت و کمسواد را مثل دانههای هضم نشدنی هندوانه به بیرون پرتاب کرد.
آنها زندگی خود را ناچیز و خودشان را بیاهمیت دانستند. بسیاری از اعضای آن گروه اولیهی زائران قرن بیستم، حتماً دلتنگ صداقتِ چشم اندازهای جنوبی شدهاند؛ گرچه آنجا آماج تاجران نفرت بودند؛ تاجرانی که طالب مرگ سیاهان بودند، اما با این حال، دست کم امتیاز زنده بودن را داشتند. سفیدهای شمالی که در ظاهر با لبخندی پذیرای آزادی سیاهان بودند، در باطن رفتارشان، تمام و کمال در طرد و انکار مهاجران بود
- حجم فایل : 12 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 75 ص