دانلود کتاب نبرد سایه و نور اثر ویکتوریا شواب pdf (دو جلد)

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب نبرد سایه و نور اثر ویکتوریا شواب pdf (دو جلد)

مادرش با لرزشی تکرار کرد «چی شده؟ تو مردی. مرده بودی من اینجا کنار جسدت نشستم.» رای با شنیدن این کلمه به خود لرزید. تاریکی خود را به او رساند و سعی کرد دوباره ذهنش را به داخل خاطره ی آن مکان بدون نور، بدون امید، بدون حیات بکشاند. مادرش سرش را تکان داد. فکر کردم… فکر کردم زخمت رو التیام بخشیده.

فکر کردم تو رو برگردونده. نمی دونستم اون تنها چیزیه که تو رو اینجا نگه میداره که شما… در واقع …» صدایش گرفت. رای با ملایمت گفت: من الان اینجام. گرچه بخشی از وجودش هنوز حس میکرد جای دیگری گیر کرده داشت. لحظه به لحظه اینچ به اینچ خود را از آنجا رها میکرد. «و کل کجاست؟» بدن ملکه منقبض شد و خود را عقب کشید. 

رای پرسید: «چی شده؟ جاش امنه؟» صورت مادرش سرخ شد «تقصیر اون بود که من شاهد مردنت بودم.» موجی از عصبانیت وجود رای را فرا گرفت و نمی دانست این فقط عصبانیت خودش بود یا کل. ولی نیروی تکان دهنده ای داشت. با تشر گفت: «به لطف اونه که من دوباره زنده شده ام. چطور میتونی بعد از این همه مدت هنوز از كل متنفر باشی؟» امیرا طوری تکان خورد که انگار سیلی خورده:

من ازش متنفر نیستم، هرچند آرزو میکردم بودم. شما وقتی به هم میرسین جای دیگه ای رو نمی بینین و این منو میترسونه. نمیدونم چطوری باید از خطر دور نگهت دارم.» رای در حالیکه از جا برمیخاست گفت: مجبور نیستی این کارو بکنی. کل این کارو برات انجام داده. زندگیش و خدا میدونه چه چیز دیگه ای رو فدا کرده تا منو نجات بده برگردونه نه به خاطر اینکه من شاهزاده شم.