فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب هتل آنایورت اثر یوسف آتیلگان pdf
افسر بازنشسته ی ارتش سه روزِ گذشته را تمام قبل ازظهر، بعدازظهر، سرشب، آخر شب، و همه ی روزها را کنج لابی گذراند؛ سیگار می کشید، روزنامه و کتاب می خواند و هربار که ورودیِ هتل باز می شد، زیرچشمی نگاهی می انداخت و با یک نگاه سرتاپای کسی را که از در در می آمد از نظر می گذراند. شب ها زودتر از یازده به اتاقش نمی رفت. دیشب زیرسیگاری را خالی کرده و روی میز گذاشته و خواسته بود رک وراست از او بپرسد که…، نپرسیده بود. اما امشب پرسید. دم غروب از هتل بیرون رفته و نزدیک نیمه شب برگشته بود و حالا مقابل پذیرش تلوتلو می خورد! بوی راکی از پشت پیشخان هم به مشام می رسید.
به هم خیره شدند و نگاه ها در هم گره خورد؛ سیبیل می اومد به تون! مسخره می کرد؟! آن روز صبح موقع اصلاح یکهو تصمیم گرفته بود پس از مدت ها سبیل کم پشتش را…. از روی اجبار لبخند تلخی زد. « اون خانم اصلاً از اتاقش بیرون نمی آد! مشکلی پیش نیومده باشه؟! » « کدوم خانم؟ » « همونی که اون روز… روزی که من اومدم، همون لحظه ای که اومدم تو، رفت بیرون. » « اون؟ اون رفت، دیروز صبح. » « رفت؟! کجا رفت؟ » « من…، نمی دونم. » نگفت، درباره ی آن روستا با افسر بازنشسته ی ارتش حرفی نزد، لزومی نداشت. بر عکسِ معکوس خود در آینه آن قدر خیره ماند که حوله ی هتل که از رخت آویزِ کنار آینه آویزان بود، توجهش را جلب کرد.
هنوز حوله را به خوبی ندیده بود که حواسش به لوله ی سُربیِ گاز که زیر سقف بود جلب شد و چراغ رنگ ورورفته ای که سرِ شاخه ای از آن لوله بود و تابلوِ راستش که قاب زمختی داشت؛ مبل راحتیِ پت وپهنی که سرتاپاش به انواع تزئینات مزین بود و رویش زنی پت وپهن در میان تور و حریر و پرنیان و پر طاووس دراز کشیده بود و دو زن سیاه پوست جوان و قبراق در دو سمتش مشغول خدمت بودند و با بادبزن های بزرگ…. دندان پزشک در همان نگاه اول گفته بود « جلال وجبروتِ این استعمارگر کثافت رو نگاه توروخدا! » سال ها پیش پدرش از بازار عتیقه فروش ها خریده بودش، خودش به دیوارِ آن اتاق نصبش کرده و به او گفته بود « زبرجد، پسرم! فرداروز که من مُردم این اتاق رو به هر کسی ندی ها!
- حجم فایل : 36 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 195 ص