فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب ویلای دلگیر اثر پاتریک مودیانو pdf
موقع برگشتن دیدیم که سگ زوزه های شکوه آمیز و منظمی می کشد. این کارش نزدیک یک ساعت طول کشید. بنابراین برای پوشاندن صدایش، تصمیم گرفتیم آهنگ بگذاریم. برای ایون چند صفحه ای از کتاب موروا خواندم. پخش صفحه را خاموش نکرده بودیم و یک ترانه پرتب و تاب پخش میشد. صدای ضربه های مشت صنعت کار لیونی روی دیوار و همین طور زنگ تلفن، بفهمی نفهمی به گوشم میرسید. حتماً نگهبان شب را خبر کرده بود، شاید آخرش ما را از این هتل بیرون میکردند. چه بهتر.
ایون حوله پلاژش را تنش کرده بود غذای سگ را آماده کردیم. برای این کار، کلی قوطی کنسرو داشتیم و حتی اجاق گاز. امیدوار بودیم بعد خوردن غذایش آرام بگیرد. همین که صدای گوش خراش خواننده بلند شد، همسر صنعت کار جیغ کشید: خب یه کاری بکن هانری، یه کاری بکن زنگ بزن پلیس… بالکن آنها کنار ما بود پنجره را باز گذاشته بودیم و صنعت کار که از مشت کوبیدن به دیوار خسته شده بود، از بیرون به ما فحش میداد. ما جوان بودیم و پولدار. کشو میز پاتختی اش پر بود از اسکناس.
این پولها را از کجا آورده بود؟ جرئت نداشتم بپرسم. یک روز که داشت دسته های اسکناس را کنار هم میچید تا کشو بسته شود، برایم توضیح داد که این پولها دستمزد بازی اش در فیلم است. او درخواست کرده بود که حقوقش را به شکل اسکناس های پنج هزار فرانکی بپردازند. اضافه کرد که چک جام هولیگان را هم نقد کرده است. بسته ای نشانم داد که دورش کاغذ روزنامه پیچیده شده بود. هشتصد اسکناس هزار فرانکی. او اسکناسهای کوچک تر را ترجیح میداد.
با مهربانی خواست به من پول قرض بدهد ولی من نپذیرفتم. هنوز هشتصد نهصد هزار فرانک ته چمدان هایم خوابیده بود. این پول را از فروش دو نسخه «کمیاب» یک کتاب به یک کتاب فروش ژنوی به جیب زده بودم. این کتابها را در پاریس مفت از یک سمسار خریده بودم. توی پذیرش اسکناس های پنجاه هزار فرانکی را به اسکناس های پانصد فرانکی تبدیل کردم و داخل ساک ورزشی ام ریختم. همه را روی تخت خالی کردم. او هم اسکناسهای خودش را ریخت و کپه هیجان انگیزی شکل گرفت.
- حجم فایل : 31 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 150 ص