دانلود کتاب پادشاه آن سوی دروازه اثر دیوید گمل Pdf

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب پادشاه آن سوی دروازه اثر دیوید گمل Pdf

در غار کم عمقی، دور از باد پناه گرفت و آتشی کوچک روشن کرد. شعلهها زبانه کشیدند و بزرگتر شدند، رقصنده های سایه ای قرمز بر روی دیواره ی غار به هر سو پیچ و تاب می خوردند. دستکشهای پشمی اش را درآورد و دستهایش را روی شعلهها نگاه داشت و به هم مالید؛ سپس با دستهای گرم صورتش را محکم مالید، پوست صورتش را در میان انگشتانش میگرفت و فشار میداد تا خون به جریان بیفتد. می خواست بخوابد، اما غار هنوز به اندازهی کافی گرم نبود. اژدها مرده بود. سرش را تکان داد و چشمهایش را بست.

آنانائیس، دکادو، الياس، بلتزر. همه مرده بودند. قربانی خیانت شده بودند، چون فراتر از هر چیز دیگری به غرور و وظیفه اعتقاد داشتند. مرده بودند، زیرا باور داشتند که اژدها شکست ناپذیر است و حق و نیکی میبایست سرانجام پیروز شود. تناکا تکانی به خود داد، خواب را از سرش پراند و شاخه های بزرگتری روی آتش گذاشت. با صدای بلند گفت: «اژدها مرده.» پژواک صدایش در غار پیچید. فکر کرد، چه قدر عجیب است ـ کلام حقیقت دارد، ولی او هنوز هم نمی تواند آن را بپذیرد.

به سایه های آتش خیره شد، دوباره سالنهای مرمرین قصر خود را در ونتریا دید. آتشی در آن جا روشن نبود، فقط نسیم خنک و ملایمی که از داخل اتاقهای اندرونی میوزید، سنگ سرد، جلوی داغی طاقت فرسای آفتاب صحرا را می گرفت و آن را کنترل میکرد. مبلهای نرم و فرشهای دستباف؛ خدمتگزارانی که تنگهای پر از نوشیدنی سرد را میبردند و آب پر بها و با ارزش را برای آب دادن باغ گل رز او و حفظ زیبایی درختان گلدار می آوردند. کسی که پیام را آورد بلتزر بود. بلتزر وفادار ـ بهترین جنگجو با درجه سرگروهبانی در تمام گردان.