فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب پاییز 32 اثر رضا جولایی pdf
خیابان های متروک، شهر مرده ها. چند قهوه خانه، یک بازارچه ویران، مسجدهای متروک… آقا بالای سرم ایستاده. «فعل حرام است. معصیت دارد.» ولم کن آقا. من هیکلم معصیت است.» هنوز دیر نشده، برگرد. کمونیست ها خدا ندارند، پیغمبر ندارند، ویرانت می کنند. ویرانی… خدا به تو پشت کرده… عجب خانه مجللی. حیاطی بی سروته. کاج های برف پوش. پا به تالار آیینه کاری می گذارم. بوی عطری قدیمی، بوی قهوه، بوی فرش های نفتالین خورده. با پوتین های گلی ام روی فرش های ابریشمین راه می روم. معذبم.
گلدانهای عتیقه پر از درختچه های به گل نشسته نارنج، بخاری هیزمی طلاکاری. ساعت پاندول داری که زنگ می زند. این جا از شیون و زاری خبری نیست. سردار گریخته؟» سعی دارم این جمله را با لحنی مسخره ادا کنم. «خیر، ایشان در فرانسه هستند از ماه ها قبل. برای معالجه.» شما همسرشان هستید؟» قبل از آن که پاسخم را بدهد، چند لحظه به من نگاه می کند، بعد آهسته می گوید «خیر، خواهرشان هستم.» قدوبالایی بلند دارد، در جامهای سیاه که کفش هایش را هم پوشانده. موهایش را پشت سر جمع کرده. ما حكم داریم.»
دست در جیب فرنچ می کنم. با تحکم می گوید «لازم نیست…» معلوم است که اصلا نترسیده. فقط هر چه می برید باید رسید بدهید. بگویید سیاهه کنند.» پوزخند می زنم. «برای چی علیا مخدره؟ حكم مصادره است…» چون همه را فردا برمی گردانم.» | عجب…» باید به این زنک بفهمانم که… اگر خودتان را هم توقیف کنم چه؟» بی فایده است. تا دو ساعت دیگر برمی گردم همین جا. آن وقت گرفتاری این قضیه می ماند برای شما جناب سرهنگ.» از تأكیدی که روی جناب سرهنگ می کند می فهمم که پشتش به جای محکمی گرم است.
- حجم فایل : 35 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 143 ص