فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب پوست اثر کورتزیو مالاپارته pdf
مرد مصلوب مرتباً داد میکشید: اگر دلت برای من میسوزد بیا مرا بکش بیا! بیا گلوله ای در سر من خالی کن! شلیک یک گلوله در سرم! رحم کن به من! برای خاطر خدا مرا بکش! بکش برای عشق به خدا! و من گریان و نالان با صدای بلند و با سنگینی تمام، دست بردم به پهلویم. جلد هفت تیرم را گشودم، اسلحه را بیرون آورده و بلند شده روی رکاب با دست چپم یال اسب را گرفته تا بر زمین نیفتم. لبریز بودم از وحشت. گیج و ناتوان، هفت تیرم را بالا بردم، نزدیک صورت مرد مصلوب:
چهره او را می نگریستم، دهان تاریک همچو غارش را، بدون دندان، بینی درشت خمیده پر از لخته های خون در سوراخ های آن، ریش پرپشت و چشمان سیاهش را که برق میزد. ناگهان مرد به دار کشیده سرم داد کشید: «آه نفرین شده! لعنتی این است شفقت شماها؟ شماها فقط بلدید ما را به درخت بکوبید و بعد بیایید گلوله ای در سرمان خالی کنید؟ همین است دلسوزی شما پستها!؟ و دو سه بار بر صورتم تف انداخت.
خنده دلهره آمیزی درخت به درخت دوید. دوباره افتادم بر روی زین اسب. پایم خورد به مهمیز و اسب چهار نعل دور شد. سر بر یال و دستها محکم چنگ زده بر زین، رد میشدم. از زیر درختهای دار مصلوبها، و باران تف بر صورتم می ریخت. پست لش! مسیحی لعنتی! صورتم از آب دهان پر شده بود. دندان به هم می فشردم. خم شده بر گردن اسب از زیر این باران تف گذشتم. وقتی رسیدم به دوروگو، از زین در آغوش چند سرباز ایتالیایی افتادم که نگهبانی این دهکده گمگشته در جلگه را به عهده داشتند.
از سواران گروهان لودی بودند، با فرماندهی سرجوخه ای جوان از اهالی لومباردی، خیلی جوان تقریباً یک بچه. تمام شب را تب داشتم و تا صبح هذیان گفتم. نشسته بالای سرم، افسر جوان از من پرستاری کرد.
- حجم فایل : 80 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 368 ص