فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب پیرمرد اثر ویلیام فاکنر pdf
قوطی، جای لوبیا یا گوجه فرنگی یا چیز دیگری بود. آن را چنان درزگیری کرده بودند که هوا به آن راه نمییافت و بعد درِ آن را با چهار ضربه پاشنهی تبر باز کرده بودند، روکش فلزی آن به عقب برگشته بود و لبه های دندانه دار آن به تیزی تیغ بود. زن به او گفت که چگونه بند ناف نوزاد را ببرد و زندانی از قوطی به جای چاقو استفاده کرد. یکی از بندهای کفش خود را درآورد و آن را با لبه تیز قوطی به دو نیم کرد.
بعد زن سراغ آب گرم را گرفت – زن با صدایی ضعیف و آرام و بی هیچ امیدی گفت: «اگر کمی آب داغ داشتم.» تا زندانی به یاد کبریت بیفتد دوباره مدتی طولانی همان احساس به او دست داد که وقتی زن از او پرسیده بود چاقو داری؟ آن احساس به او دست داده بود، تا آنکه زن با دستپاچگی در جیب لباس چروکیده خود به جست وجو پرداخت. روی یکی از مچهای لباس زن از دوجا تیرهتر و روی شانه آن یک لکه بود.
یعنی در همان جا که از آن نوارهای خدمتی و نشانه نظامی را کنده بودند منتها این چیزها برای زندانی اهمیتی نداشت. زن از جیب خود یک جعبه کبریت درآورد که از درهم کردن دو پوکه گلوله تفنگ ساخته شده بود. زندانی زن را کمی از آب دورتر برد. بعد به جست وجوی چوب کافی برای افروختن آتش رفت و این بار که پا روی یک مار گذاشت به دل گفت: این هم یک مار دیگر. در حالی که باید میگفت: این هم یکی از ده هزار مار دیگر.
حالا او میدانست که گوزن همان گوزن قبلی نبود چون که یک باره سه گوزن را با هم دید، دیگر از ماده و نر بودن گوزنها سر در نیاورد. به خاطر آنکه در ماه مه هیچ کدام شاخ ندارند و از آن گذشته تا قبل از آن به غیر از عکس گوزن روی کارتهای کریسمس هرگز چشمش به هیچ نوع گوزنی نیفتاده بود. بعد خرگوش را دید، غرق شده بود. در هر حال مرده بود. لاشه آن از هم دریده شده، پرنده، شاهین روی آن ایستاده بود.
کاکل سیخ شده، نوک سخت و بیرحم و یا تزیینی، چشم های زرد و ناشکیبا و همه چیز خوار ـ زندانی پرنده را با لگد زد، تا آنکه پرنده چرخی زد و در آسمان بال گشود. وقتی که زندانی با چوب و لاشه خرگوش برگشت نوزاد که زن آن را در لباس خود پیچیده بود، میان دو شاخه درخت سرو خفت شده بود و از خود زن خبری نبود.
- حجم فایل : 30 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 141 ص