فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب کمی ایمان داشته باش اثر میچ آلبوم pdf
در ذهنتان مجسم کنید پرهیزگارترین مردی را که میشناسید. کشیش، روحانی، خاخام، امام جماعتتان را. حالا تصور کنید او آهسته روی شانهٔ شما بزند و بخواهد شما از طرف او با این دنیا وداع کنید. در ذهنتان مجسم کنید مردی که دیگران را تا بهشت بدرقه میکند از شما بخواهد او را تا بهشت بدرقه کنید. گفت: «خوب؟ مشکلی با این قضیه نداری؟» در آغاز پرسش دیگری هم بود. «یا مسیح، مرا رستگار میکنی؟» مردی تفنگ در دست پشت سطلهای زبالهٔ جلو یک ردیف خانهٔ همشکل در بروکلین پنهان شده بود. نیمههای شب بود. همسر و دختربچهاش گریه میکردند. با دقت به ماشینهایی که به سمت خانهاش میآمد نگاه میکرد.
بیتردید ماشین بعدی ماشین کسانی است که میخواهند او را از پا دربیاورند. لرزان پرسید: «مرا رستگار میکنی یا مسیح. اگر قول بدهم زندگیام را وقف تو کنم، امشب مرا نجات میدهی؟» تصور کنید پرهیزگارترین مردی را که میشناسید. کشیش، روحانی، خاخام، امام جماعتتان را. حالا او را با لباسهای کثیف مجسم کنید که تفنگی در دست پشت چند سطل زباله طلب رستگاری میکند. مجسم کنید مردی که دیگران را تا بهشت بدرقه میکند، ملتمسانه میخواهد به جهنم نرود. زمزمه میکرد: «پروردگار من، اگر قول بدهم…»
این داستانِ باور داشتن است و دو مرد کاملاً متفاوت که به من آموختند چگونه میتوانم ایمان داشته باشم. زمان زیادی طول کشید تا آن را بنویسم. به مکانهای مذهبی زیادی رفتم، به شهرها و حومههای آنها، به «ما» مقابل «آنها» فکر کردم، به چیزی که باعث جدایی اهل ایمان در همه جای دنیا میشود. و سرانجام، این داستان من را به خانهام برد، به عبادتگاهی پر از مردم، به تابوتی از چوب کاج و به منبری خالی. در آغاز یک پرسش بود. اما مبدل به آخرین درخواست شد. «میتوانی سخنرانی مراسم خاکسپاریام را تو بگویی؟» و از آنجایی که اغلب در مورد اعتقادات اینگونه است، گمان میکردم میخواهند در حق کسی لطفی کنم، درحالیکه درواقع لطفی شامل حال من شده بود.
- حجم فایل : 73 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 264 ص