فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب یک مرد تنها اثر گائو شینگجیان pdf
در آن آشوببازار، هیچ آینده ای برای خودش نمیدید و باید فرار میکرد تا از دام خطر بیرون پریده باشد. باید به دنیای گم شده برمیگشت. زیبایی دختر صاحب خانه را دیده بود، چه تکانی از آن خورده بود، آن خط و خال ناز، آن صورت با نمک. وقتی دختر در قاب در ایستاده بود، خورشید از میان باغ پشت سرش میتابید و لاله های گوشاش خیلی روشن شده بود، نور روی موهایش می درخشید، لب ها و ابروهایش چه نورانی شده بود.
از زیبایی او در شگفتی فرو رفته بود که ناگهان کینه ای شدید در چشمهای او دید. خواست پیش همسایه برود و این سوءتفاهم را توجیه کند. باید خودش را معرفی میکرد که در خانه ی آرام، تک و تنها زندگی کند. جدا از دنیای آشفته ای که دور و برش را گرفته. وقتی دید هوانگ پیره از خانه اش بیرون نیامد تا کرایه را به دستور کمیته خیابانی بگیرد خودش پیش همسایه رفت تا پولش را بدهد. این را بهانه کرد و رفت تا دختر را ببیند.
ته پله ای از خیابان به در کوچکی میخورد که در آن لحظه نیمهباز بود. باغی کوچک در پشت دیوار سنتی خانه قرار داشت که برخلاف توقع او، گداگونه بود؛ و بالای دیوارها و زیر پنجره ها پر از آشغال و زباله. بالای یک راه پله به در خانه میخورد، پیرزنی داشت در تشتی رویین لباس میشست. بچه ای کوچک جیغ کشید. فکر کرد داخل خانه شده، خواست رویش را برگرداند که زنی سرش را بالا کرد و به او گفت: «دنبال که هستید؟»
«خواستم کرایه ام را بدهم…» «چی؟» «من در خانه بغلی زندگی میکنم و دنبال صاحب خانه میگردم. او چند ماه است که نیامده کرایه بگیرد.» این توضیح را داد. پیرزن دست کف آلودش را به یک سو کرد و در خانه ای را نشان داد که قفل بود. دیگر به او نگاه نکرد، دوباره خم شد و مشغول رخت شستن اش گشت.
حدس زد که خانواده صاحب خانه هم باید گرفتار شده باشند. نه فقط دولت خانه شان را گرفته بود بلکه زود آنها را به ساختمان کناری منتقل کرده بودند. نمیتوانست خود را از یاد چشمهای پرکینه دختر خلاص کند.
- حجم فایل : 97 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 391 ص