فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب آخرین قطار به استانبول اثر عایشه کولین pdf
وقتی غذای اصلی رسید، مارگوت نمی توانست چشم از بشقاب تارک بردارد. استیک خودش تقریبا خام بود و مال تارک کاملا پخته. «گوشت خام دوست نداری؟» تارک با لبخندی گفت «من که شیر نیستم.» بحث از این جا به عادت های غذایی مختلف کشورها کشید و تارک اعتراف کرد که نتوانسته به خوردن حلزون عادت کند. غذای مورد علاقه اش در فرانسه سبزیجات پخته با سیر بود، اما هنوز هم مزه دلمه های ترکی پخته شده با روغن زیتون زیر زبانش مانده بود. مارگوت هم شکایت داشت از این که هنوز رستورانی که گوش-غذای محبوب مجاری۔ سرو کند، در پاریس پیدا نکرده بود. پایان شب که نزدیک شد، مارگوت سرش را کمی نزدیک تر آورد و سوالی پرسید.
«خب برای نجات یهودیا از چه روشایی استفاده می کنین؟ تونستید کسی رو قاچاقی از فرانسه خارج کنید؟» کمی قبل تر شراب شان تمام شده بود. تارک بطری بعدی را سفارش نداده بود چون می ترسید پول کافی همراه نداشته باشد. مارگوت ناگهان سوال عجیبی پرسیده بود و تارک هم ناگهان به هم ریخت. فکر کرد چه بهتر که بطری دوم را سفارش نداده. این زن که بود که با او شام خورده بود؟ ممکن بود جاسوس باشد و بخواد از زیر زبان او حرف بکشد؟ با صورت برافروخته جواب داد. «این چه سوالیه؟ چه طور می تونی همچین سوالی بپرسی مارگوت؟ ما فقط برای شهروندای ترک پاسپورت معتبر صادر می کنیم که بتونن ملیتشون رو اثبات کنن، همین! این که برن یا بمونن یا ویزای جای دیگه ای رو بگیرن به ما ربطی نداره.»
پس چه طوره که بعضیاشون پاسپورت ندارن؟» شک تارک به یقین تبدیل شد و به فکر فرو رفت. از وقتی نشستیم داره در مورد یهودیا سوال میپرسه. این زن یا جاسوسه یا پلیس! «اونا یهودیایی هستن که قبلا اومدن فرانسه و ساکن شدن. ظاهرا لزومی ندیدن پاسپورت های ترکیه تمدید کنن. تنها کاری که ما می کنیم، تمدید اعتبار پاسپورته. فقط همین!» «خب چرا تا الان این کارو نمی کردن؟» «شاید چون نمی خواستن برن خارج از کشور
- حجم فایل : 94 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 260 ص