فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب از نیستان و دیگرستان اثر سید مهدی شجاعی pdf
ماه جبین، دستش را برای دادن پیاله دراز کرد، او با دست راست پیاله را گرفت و بر سکوی کنار در گذاشت. اول دست چپ را به سمت گونه ماه جبین دراز کرد و بعد دست راست را. لب های کوچک ماه جبین به تبسمی شرمگین گشوده شد و سرخی کمرنگی بر گونه هایش دوید. او لب هایش را بر گونه ماه جبین گذاشت و… وقتی برداشت، گونه ماه جبین را درست به اندازه دست ها و لب هایش کبود یافت. ناگهان شرم و حیرت، سراسر وجودش را فرا گرفت. کبود شدن جای بوسه را در هیچ جا نخوانده و نشنیده بود. به دست های خود نگاه کرد، انگشت ها و کف دست، هرجا که بر گونه ماه جبین، نشسته بود، به کبودی می زد.
وقتی به خود آمد ماه جبین رفته بود. به سمت آینه کنار در برگشت و وقتی گونه و لب ها را در آینه، کبود دید، چشم هایش سیاهی رفت، زانوهایش سست شد، خود را بر ستون کنار در یله کرد و آرام آرام بر زمین سُرید. بهت و حیرت و ندامت، اما چون آبی سرد، او را به هوش آورد. به خود فکر نمی کرد، به آبروی ماه جبین می اندیشید که دمی بعد بر زمین روستا می ریخت. با خود فکر کرد: چهره او یا ماه جبین هر کدام به تنهایی دلیل بر هیچ جرم و خطایی نیست. کسی چه می فهمید که این ماه گرفتگی صورت او چگونه پدید آمده یا ابر چهره ماه جبین از کجا آمده است. اما حضور این دو در کنار هم، در یک مکان، حتی به وسعت یک روستا، رسوایی آفرین بود.
فکر کرد به خاطر آبروی ماه جبین هم که شده باید برخیزد، بگریزد و خود را گم کند تا طشت رسوایی ماه جبین از بام نیفتد. با خود جز آینه ای کوچک، هیچ چیز برنداشت. حتی قمقمه ای آب که در این بیابان بتواند حیات او را تمدید کند. زبان، چون کلوخی خشک و سخت شده بود و شکاف لب ها را فقط خونی گرم، پرمی کرد. فاصله او با روستا اگر به این زیادی هم نبود، باز روستا به چشم او نمی آمد که آتش کویر انگار آب چشم ها را هم کشیده بود و سوی آن را کم کرده بود. احساس کرد اندک اندک آخرین رمق هایش تبخیر می شود. بی آنکه بخواهد، بر زمین نشست و پیش از آن، پلک هایش بر هم فرود آمد.
- حجم فایل : 16 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 78 ص