فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب امانت عشق اثر فریده شجاعی pdf
وقتی بلند شدیم هر دو خیس خیس شده بودیم. مهناز با خنده گفت: «سپیده خیلی لوسی، من چهار پنج شب است که به ساحل می آیم. ولی حتی یکبار هم ذره ای از لباسم خیس نشده.» در حالی که آب روی صورتم را با دست خشک می کردم گفتم: «برای اینکه من اینجا نبودم.» چون حالا دیگر حسابی خیس شده بودیم در عرض ساحل توی آب راه میرفتیم. پس از اینکه مسافتی را طی کردیم برای اینکه راه را گم نکنیم، همان راه را برمیگشتیم. آنقدر قدم زدیم تا حسابی خسته شدیم. از دور آتشی دیدیم، وقتی جلوتر رفتیم متوجه شدیم همه از آب در آمده اند و با درست کردن آتش دور تا دور آن نشسته اند.
من و مهناز هم که سر تا پایمان خیس شده بود به طرف آنان رفتیم. آب بلوزم را با دست گرفتم و آن را تکان دادم تا بلوزم که از خیسی به تنم چسبیده بود کمتر بدنم را نشان بدهد. مهناز هم با آن شلوار و پیراهن بلند که تا روی زانویش می رسید و موهای خیس آنقدر با نمک شده بود که من بی اختیار دستم را دور گردنش انداختم و او را بوسیدم. مهناز خندید و گفت: «بی خود مرا نبوس، افتضاح امشب همش تقصیر تو است. ببین مرا به چه روزی انداختی؟» وقتی نزدیک شدیم مارال و بهرخ و دوستش و سارا را دیدم که آنان هم خیس شده بودند اما نه مثل ما از سر تا پا، با این حال خیالم راحت شد که من و مهناز در این جمع تابلو نیستیم.
- حجم فایل : 72 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 478 ص