فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب با هم بودن همه چیز است اثر آنا گاوالدا pdf
با آن نگاهی که مرد نثارش کرد، فهمید که بهتر است سکوت اختیار کند و روده درازی هایش را برای خودش نگه دارد: « فقط نگاه کن، ببین مرد چگونه دست اش را می پیچاند، فقط نگاه کن… این افتضاح است. اصلاً بهتر است نگاه نکنی. مریم مقدس، برای او دعا کن… هی! داری به او آسیب می رسانی! » امدادگر ایستاده بود و پیچ روی لوله ی سرم را تنظیم می کرد. ایوان قطره ها را می شمرد و تا جایی که توان داشت دعا می کرد. تمرکز کردن با وجود صدای آژیر کار بسیار سختی بود. دست دوست اش را روی پیراهن اش گذاشته بود و عین یک ماشین نوازش اش می کرد، درست مثل دست کشیدن به لبه ی یک دامن. ناراحت تر و نگران تر از آن بود که بتواند بیشتر از این محبت کند…
ایوان کارمینوت آه می کشید و چروک ها، پینه ها و لکه های سیاهی که این جا و آن جا خودنمایی می کردند را بررسی می کر د. ناخن های دست دوست اش هنوز شکل نسبتاً خوبی داشتند، اما محکم بودند و کثیف و گوشه هایشان هم شکسته بود. دست خودش را کنار دست پولت گذاشت و با هم مقایسه کرد. البته او جوان تر بود و کمی چاق تر، ولی مهم تر از همه، او به اندازه ی دوست اش در این دنیا عذاب نکشیده بود. به اندازه ی او کار نکرده بود و طعم محبت را بیشتر چشیده بود. آخرین باری که در حیاط کار کرده بود، کی بود…؟ همسرش هنوز در حیاط سیب زمینی می کاشت اما بهتر بود بقیه چیزها را از همان فروشگاه بخرند.
سبزی های آماده، تمیز بودند و لازم نبود برگ های کاهو را در جستجوی حلزون ها از هم جدا کرد و در نهایت تعداد نزدیکان او خیلی زیاد بود: همیشه ناتالی و گیلبرت و کوچولوهایشان بودند که بیایند و سرو صدایی راه بیندازند. در حالی که پولت؛ چه چیزی در زندگی برای او باقی مانده بود؟ هیچ. حتی یک چیز خوب هم برایش باقی نمانده بود. همسرش مرده بود، دخترش یک بدکاره بود و نوه اش هیچ گاه به دیدن اش نمی آمد. هیچ جز نگرانی، هیچ جز خاطرات و شاید حسرت ها. ایوان به فکر فرو رفته بود: همه اش همین است؟ همه ی زندگی در همین خلاصه می شود؟ چنین چیز بی ارزش و عبثی؟ و با این حال پولت روزی زن زیبایی بود و صد البته مهربان.
- حجم فایل : 90 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 609 ص