دانلود کتاب جای پای خداوند در هر معجزه اثر نیل دونالد والش pdf

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب جای پای خداوند در هر معجزه اثر نیل دونالد والش pdf

دختر پنج ساله ام زل زد به چشم‌هایم و گفت: «مامان نگران بابا نباش، همه چیز روبه راه میشود» گیج شده بودم، داشتم اریک را به مدرسه میبردم. در راه درباره مراحل طلاق که به تأخیر افتاده بود فکر میکردم. به مرحله پایانی زندگی زناشویی ام رسیده بودم و از همه بیشتر نگران اثرات طلاق بر روی اریک بودم. اریک و پدرش رابطه خیلی نزدیکی با هم داشتند. سعی میکردم خیلی متوجه واقعیت ناگواری که قرار است رخ بدهد نشود…

این واقعیت که دیگر پدرش با ما زندگی نمیکند. البته اریک، هم خیلی باهوش بود و هم خیلی حساس و به زودی متوجه همه قضایا میشد. از روزی که پدر اریک رفت، او لباسی کلاهدار پوشید و کلاهش را تا جایی که صورتش دیده نشود، پایین کشید و اصلاً هم اهمیت نمیداد. من خواهش میکردم که صورتش را نپوشاند ولی او باز هم صورتش را پنهان میکرد. اما سرانجام امروز صورتش را بیرون آورد تا به من دلداری دهد. «ممنون عزیزم حق با توست، همه چیز درست میشود.» 

هیجان زده بودم که چطور اریک ذهنم را خوانده است. از بچگی خیلی حواسش به من بود. اریک با بیشتر بچه ها فرق داشت. بعدها وقتی زمان مدرسه رفتنش فرا رسید، متوجه شدم که بچه‌های همسن و سالش در کلاس، خیلی او را نمی فهمند. به همین دلیل اغلب خیلی تنها بود. در نتیجه یک زندگی کاملاً خیالی برای خودش درست کرد و در حقیقت همان دنیای تخیلی، دنیای واقعی اش شده بود. 

زمانی که هشت سالش بود، از محیط مدرسه خسته شد و در دنیای تخیلی‌اش به دنبال سرپناه و مأمنی می‌گشت. در همان دنیای خیالی، ببری شده بود که در جنگل به دنبال شکارش میگشت. همان طور که مثل ببری آرام از میان جنگل سرسبز می‌گذشت و به دنبال شکارش بود، به یکباره میمونی را وسط درخت های سرسبز دید، به شکارش حمله برد و او را در چنگال‌هایش گرفت. معلم داد میزند که «اریک، چی کار میکنی؟»

اریک به یکباره از دنیای تخیلیاش بیرون پرید، با فروتنی از معلم عذرخواهی کرد. بعدها اریک به من گفت که معلمم اصلاً من را درک نمی‌کند. همیشه میدانستم که دنیای تخیلی اریک علاوه بر اینکه راه فرار اریک از ناتوانی اش برای ارتباط برقرار کردن با دیگر بچه‌ها بود، در ضمن شیوه ای خاص برای کاهش درد و رنج دوران کودکی بود. در قبال بسیاری از موضوعاتی که بچه‌های دیگر به راحتی از کنارش میگذشتند، او بسیار حساس و آسیب پذیر بود.