فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند اثر دلیا اونز pdf
ساعاتی بعد، نزدیک غروب آفتاب، جودی کیا را دید که در ساحل به دریا خیره شده است. کنارش رفت. کیا نگاهش نکرد و به تماشای موجهای متلاطم ادامه داد. با وجود این، از لحن جودی متوجه شد پدر حسابی به صورتش سیلی و مشت زده است. «من مژبورم برم کیا. دیگه نمی تونم اینجا زندگی کنم.» کیا می خواست نگاهش کند اما این کار را نکرد. میخواست التماسش کند او را با پدر تنها نگذارد اما کلمات در گلویش گیر کرده بودند. جودی گفت: «وقتی بزرگ شدی، خودت میفهمی.» کیا ناگهان خواست فریاد بزند که شاید کوچک باشد اما احمق نیست و میداند علت رفتن همهشان پدر است.
چیزی که علتش را نمیدانست، این بود که چرا او را با خودشان نمیبرند. او هم به رفتن فکر کرده بود اما جایی نداشت برود و پول اتوبوس هم نداشت. «کیا، تو مواظب باش. بشنو. اگه کسی اومد، نرو تو خونه. میتونن اونجا بگیرنت. بدو تا ته مرداب، لای بوتهها قایم شو. همیشه رد پاتو بپوشون. یادت دادم که چطوری. میتونی از دست بابام قایم شی.» و در حالی که کیا هنوز هم حرفی نزده بود، او خداحافظی کرد و از ساحل به سمت جنگل حرکت کرد. درست پیش از آنکه میان درختان قدم بگذارد، کیا بالاخره برگشت و رفتن او را تماشا کرد. به موجها گفت: «این خوک کوچولو موند خونه.» او که تازه به خودش آمده بود، به طرف کلبه دوید.
نام جودی را فریاد زد اما جودی وسایلش را برده بود و تشکش روی زمین، خالی افتاده بود. کیا داخل تشک او فرو رفت و آخرین بقایای آن روز را که داشت از روی دیوار پایین میآمد، تماشا کرد. نور، مثل همیشه پشت سر خورشید برای رفتن این پا و آن پا میکرد و کمی از آن، در اتاق باقی مانده بود؛ طوری که برای لحظهٔ کوتاهی، رختخوابهای گلولهگلوله و لباسهای کهنهای که روی هم تلنبار شده بود، بیش از درختان بیرون به خودش شکل و رنگ گرفت. گرسنگی آزاردهنده، چیزی تا این حد پیشپاافتاده، او را به تعجب واداشت. به طرف آشپزخانه رفت و دم در ایستاد. در تمام عمرش اینجا از پختن نان، جوشاندن لوبیای کرهای یا قل زدن ماهی آبپز گرم بود.
حالا خالی، ساکت و تاریک شده بود. بلند پرسید: «کی میخواد غذا بپزه؟» آیا می توانست بپرسد کی قراره برقصه؟ شمعی روشن کرد، خاکستر اجاق هیزمی را زیر و رو و آتشزنه اضافه کرد و آنقدر دمید تا آتش گرفت. بعد هیزم گذاشت. از یخچال به عنوان کابینت استفاده میکردند چون اطراف کلبه برق نبود و برای اینکه جلو کپک زدن داخل کلبه را بگیرند، در را با یک مگسکش باز نگه میداشتند اما باز هم در تمام شکافها، کپکهای سیاه مایل به سبز رشد میکرد.
- حجم فایل : 83 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 321 ص