فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب خوب مثل مرده ها اثر هالی جکسون pdf
انتظار نداشت چیزی آنجا باشد. دوباره غرق در ناامیدی نشو. راوی اجازه اش را نمی داد. بسیار خوب، نمی توانست تکان بخورد. اینجا کنار قفسه ها اسیر بود. چیزی می توانست کمکش کند؟ حتی اگر دستش به خمره های علف کش و کود می رسید، باز هم به دردش نمی خورد. پس دستش به چه چیزی می رسید؟ انگشتهایش را تکان داد تا بی حس نشوند. بازوهایش خم شده بود. مچ هایش به میله فلزی قفسه ها وصل بود. این را خوب می دانست، چون قبل از اینکه چهره اش را از دست بدهد، همه چیز را به خاطر سپرده بود. با وجود نوارچسب، مچ هایش را تکان داد و با دو انگشت اطراف را بررسی کرد.
بله، فلز سرد میله را حس کرد. اگر انگشتش میانی اش را می کشید، می توانست محل اتصال قفسه به میله را حس کند. همین بود. بیش از این دستش به جایی نمی رسید. نیروی کمکی دیگری نداشت. راوی گفت: «شاید همین کافی باشه.» شاید همین طور بود. چون قفسه و میله با پیچ به هم وصل شده بودند. پیچ به معنای ازادی بود. پیپ می توانست از آن استفاده کند. باید آن را بین شست و انگشت اشاره اش می گرفت و چسب دور مچش را سوراخ می کرد. آن قدر به این کار ادامه می داد تا آزاد شود. بسیار خوب، همین بود. نقشه اش را کشید. باید سراغ پیچ می رفت. دوباره آن حس سراغش آمد. انگار کسی کنارش بود. راوی که در سرش حضور داشت.
اما حسی سیاه و سرد وجودش را در بر گرفت. زمان منتظر او نمی ماند. خوب، چطور باید سراغ پیچ می رفت؟ پیپ فقط می توانست با یک انگشت بالای قفسه را لمس کند. باید مچ هایش را پایین تر می آورد تا دستش به زیر قفسه می رسید. نوار چسب مچ هایش را به نقطه خاصی از میله چسبانده بود. ولی اگر تکان می خورد، می توانست چسب را از فلز جدا کند. فقط در یک طرف بود. شاید فقط سه یا چهار سانت از چسب به میله وصل بود. اگر جدایشان می کرد، دست هایش را بالاوپایین می برد. تقلا کرد و داخل نوارچسب کمی فضا ایجاد شد. انگار چنگال جيسون باز شد. از پسش برمی آمد. مطمئن بود. پاهایش را جمع کرد تا وزنش را روی نوارچسب بیندازد.
- حجم فایل : 52 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 301 ص