فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب دوست اندلسی اثر الکساندر سودربرگ pdf
یک قدم به عقب برداشت. هیچ مدرکی دال بر اینکه ماشین توی محوطه بیمارستان ماشین سوفی بوده وجود نداشت. هیچ مدرکی دال بر ارتباط این اتفاقات با هم وجود نداشت. به کلام دیگر، با همه احترامی که برای احتمالات قائل بود… دلیل قانع کننده ای وجود نداشت. گفت: «اوا؟» اوا کاسترونوس سر بلند کرد. «کارلوس همون شب کتک خورده و آندرس یکی از دو مرد ناشناسی رو که اون شب رفتن تراستن شناسایی کرده که تیر خورده و الان توی بیمارستانه. همون طور که خودش گفته. حدود هفتاد درصد مطمئنه… کف پوش پشت ماشین زیادی کوچیکه و تازه چسبونده شده و آندرس بوی تمیزکننده رو حس کرده… مدارک و شواهد داریم؟»
اوا بدون اینکه جواب بدهد به وایت بورد نگاه کرد. گونیلا دوباره به طرف تخته برگشت، مدتی طولانی در فکر فرو رفت و تلاش کرد تا بین آنچه در دست داشتند ربطی پیدا کند. اوا دوباره مشغول کار شد. گونیلا بعد از اینکه مدتی طولانی به تخته زل زد، بلند شد و پشت میزش رفت، گردن بندش را در آورد و کشوی وسطی را با کلیدی که به زنجیر گردن بندش وصل بود باز کرد. دفتر یادداشت سیاهی را بیرون کشید، کشو را قفل کرد، گردن بند را دوباره به گردنش انداخت و از اتاق خارج شد. گوئیلا قدم زنان به طرف براهه گاتن رفت و آن قدر ادامه داد تا به والهالاواگن رسید.
کمی بیشتر رفت تا جای مناسبی برای نشستن پیدا کرد؛ نیمکتی روبه روی ایستگاه متروی استادیوم. مدتی نشست. وسط سر و صدای رفت و آمد ماشینها و بقیه صداهای آن اطراف چشمانش را بست و اجازه داد دنیای درونش بر جهان اطراف پیشی بگیرد. کم کم سر و صدای رفت و آمدها کم شد، دیگر صدای باد را که لابه لای درختها می پیچید نمی شنید. دنیای پیرامونش کم کم محو شد. گونیلا به شدت تمرکز کرده بود. حتی صدای نفس هایش را نمی شنید. در ذهنش چشمانش را گشود. سوفی برینکمان را مقابل خودش دید.
- حجم فایل : 87 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 473 ص