فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب دیگر انسان نیست اثر اوسامو دازای pdf
در بیمارستان متوجه شدند که ریه ی سمت چپم عفونت کرده است. برای من اتفاق بی نهایت مبارکی بود. وقتی در فاصله زمانی کمی از آن کشف، از بیمارستان به اداره پلیس برده شدم و با اتهام همدستی در خودکشی مواجه بودم، از سوی پلیس به عنوان مردی بیمار با من برخورد شد و مرا در اتاق بازداشت جداگانه ای از مجرمان دیگر جای دادند. نیمه های شب مامور پلیس مسنی که آن شب در اتاق کناری برای شیفت مانده بود، به آرامی در اتاق را باز کرد. “هي” مرا صدا کرد، باید سردت باشه، بیا اینجا کنار آتش” وارد اتاق شدم روی صندلی نشستم و خودم را با آتش گرم کردم.
کاملا تظاهر به افسردگی و دل مردگی کردم. “دلت براش تنگ شده، درسته؟ ” “بله” با صدای ضعیف و پریشان جوابش را دادم. “به نظرم این ذات انسان باشه”. رفتارش خیلی مغرورانه شده بود. اولین بار که باهاش آشنا شدی کجا بود؟ ” سوالش با اقتداری تقریبا غیر قابل تشخیص از اقتدار یک قاضی، بیان شد. زندانبان من در حالی که مرا به عنوان بچه ای که تفاوت آنها را نمی داند تحقیر می کرد، جوری رفتار می کرد که انگار مسئولیت تحقیقات به او سپرده شده است. بدون شک در دل امیدوار بود که بتواند آن بعد از ظهر پاییزی طولانی را با بیرون کشیدن اعترافی از من در خصوص داستانی مبتذل و غیراخلاقی بگذراند.
بالافاصله متوجه مقصودش شدم و به زحمت توانستم جلوی خودم را بگیرم و زیر خنده نزنم. می دانستم که این حق را دارم تا از جواب دادن به سوال های ماموران پلیس که به عنوان بازجویی غیررسمی مطرح میشد خودداری کنم اما برای این که آن شب طولانی پیش رو را کمی جذاب کنم خودم را در حماقتی ساده مخفی کردم به گونه ای که انگار به طور قطع و بدون هیچ تردیدی باور کرده بودم که این مامور پلیس، مسئول تحقیقات از من است و اینکه درجه شدت مجازات من تنها به نظر او بستگی دارد. اعترافی کاملا بی معنی و مضحک به شکلی که کمابیش کنجکاوی شهوانی او را ساکت کند، از خودم ساختم.
- حجم فایل : 48 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 160 ص