فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب زندگی شگفت انگیز یک پستچی تنها اثر دنیس تریو pdf
بیلودو با حسی از دلگرمی از خواب بیدار شد. دست کم نوعی دلگرمی ظاهری. امکان داشت خوابش بخشی از یک رویای عمیقتر باشد؟ هنوز هم خواب میدید که از خواب بیدار شده یا واقعاً از خواب بیدار شده بود؟ بعد که متوجه شد روح گرندپره دورو برش نیست، فهمید باید گزینهی دوم را باور کند.
به کمد نگاه کرد و به حرکات روح فکر کرد که سعی کرده بود او را به طرف آن قفسه راهنمایی کند. قطعاً فقط خواب دیده بود، اما کنجکاویاش بر او غلبه کرد و تصمیم گرفت محض اطمینان برود و نگاه دقیقی بیندازد. درِ کمد را باز کرد. قفسهی بالایی بلند و عمیق بود. دستش را دراز کرد و سعی کرد فضای داخل کمد را با سرانگشتانش لمس کند. دستش به چیزی خورد. یک جعبه بود که در قسمت ته قفسه پنهان شده بود.
متعجب آن را به سمت خودش کشید. جعبهای مقوایی، سیاه رنگ، نسبتاً بزرگ، نه چندان سنگین با طرحهای ژاپنی. آن را روی تخت گذشت و درش را باز کرد داخلش یک کیمونوی سرخ بود که در کاغذ نازکی پیچیده شده بود. به نظر نمیرسید کیمونو قبلاً استفاده شده باشد. از داخل جعبه بیرونش آورد و تای آن را باز کرد. پارچهاش الوان بود و از جنس ابریشم.
لباس زیبایی بود. نتوانست در مقابل وسوسهی پوشیدنش مقاومت کند. در کمال تعجب متوجه شد در این لباس کاملا راحت است، چند قدم راه رفت و بعد شروع کرد به چرخیدن تا میزان سبکی آن را امتحان کند. دو طرف لباس را باز گذاشت تا دور تنش بپیچید و همین باعث شد احساسی شبیه لورنس عربستان در اولین جامهی پادشاهیاش به او دست دهد. خودش را در آینه برانداز و تحسین کرد.
لباس کاملاً قالب تنش بود. انگار برای او دوخته بودند. هیجان زده شد، مثل کسی که جریان ضعیف برق از داخل اعصابش گذشته باشد؛ احساس کرد همهی بدنش مورمور میشود. نوعی شورو هیجان ناگهانی وجودش را در برگرفت. از اتاق خواب خارج شد، به اتاق نشیمن رفت، پشت میز نشست، یک برگه کاغذ مقابلش گذاشت. خودکاری برداشت و نوک آن را روی کاغذ قرار داد. بعد معجزه رخ داد
- حجم فایل : 60 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 153 ص