فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب سایه های شب اثر امیل زولا pdf
ژاک ناچار تسلیم شد و همراه پکو که سبد غذای کوچک رئیس اش را برداشته بود تا او را از زحمت حمل آن معاف کند بیرون رفت. در واقع فقط اطلاع از این که در سبد هنوز دو تکه گوشت گوساله، چند قرص نان و یک بطری است که اندکی از آن خورده شده بود سبب شد تا احساس گرسنگی کند. باران اکنون سنگین تر از پیش می بارید و غرش رعدی دیگر دپوی سرپوشیده لوکوموتیوها را به لرزه درآورد. در همان هنگام که هر دو از راه در کوچک سمت چپ که به فروشگاه میخورد بیرون میرفتند، لیزون دیگر خنک شده بود.
لیزون در تاریکی که بر اثر درخش های کورکننده تیرگی اش شکسته میشد و با قطره های درشت آب که پشتش را خیس میکرد در عین بی کسی و تنهایی به خواب میرفت. نزدیک او شیر آبی که درست بسته نشده بود، آب راه انداخته و برکه ای درست کرده بود که لابه لای چرخ ها و گودال را گرفته بود. اما ژاک میخواست پیش از این که به فروشگاه بروند خودش را تر و تمیز کند. در یکی از اتاقها همیشه آب و لگن در دسترس بود.
یک قالب صابون از سبدش برداشت و چرک و کثافت را از دست و صورتش که در جریان سفر سیاه شده بود پاک کرد و چون پابند این بود که همچنان که به راننده ها تجویز میکنند لباسش را عوض کند، اکنون میتوانست از فرق سر تا نوک پا لباسش را عوض کند، و او مثل همه شبهایی که به لوهاور میرسید و قرار ملاقات داشتند در واقع از روی جلوه فروشی این کار را کرد. پکو که فقط نوک دست و سرانگشتانش را به آب رسانده بود مدتی بود در فروشگاه به انتظار نشسته بود.
فروشگاه تنها از یک اتاق کوچک لخت و خالی که رنگ زرد خورده بود تشکیل میشد و در آن چیزی جز اجاقی برای گرم کردن غذا و میزی میخ شده به زمین وجود نداشت. روی این میز را به جای رومیزی، روکشی از روی گرفته بود. دو نیمکت این اثاثه را تکمیل میکرد. مردان باید غذای خود را می آوردند و آن را روی یک تکه کاغذ که با چاقو بریده بودند می خوردند.
- حجم فایل : 89 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 410 ص