فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب مهمان اثر سارا بلیک Pdf
کیتی از پله های آسانسور بالا آمد. بغلش پر از گلهای رزی بود که از باغ اویستر بی چیده بودند. در اتاق آسانسور ایستاد، تنها، با انعکاس عکسش که روی در برنجی براق افتاده بود. دلش برای مرد آسانسورچی تنگ شده بود. کشیدن اهرم و باز و بسته کردن میله های آهنی. امروزه همه کارها سریع و در سکوت انجام میشد. در آسانسور به سالن کوچکی باز شد که دیوارهایش با کاغذ دیواریهای ابریشمی زرد روشن پوشیده شده بودند.
دو صندلی بدون دسته مد روز دو طرف سالن قرار داشت. گلهای ادریس صورتی کم رنگ روی میز کمی پژمرده شده بودند. کیتی بلافاصله بعد از ورود به آپارتمان پژمردگی آنها را احساس کرد. چه سکوتی در خانه بود. وسط سالن ایستاد. همه درهای داخل آپارتمان باز بودند و این سکوت را میشنیدند. هیچ کس از اتاق نشیمن نبود. پشت سرش آشپزخانه و اتاق کوچکی قرار داشت که همیشه پیشخدمت آنجا بود اما جسی از آنجا بیرون نیامد و هیچ صدایی نیز شنیده نمیشد.
سمت راستش اتاق خوابشان قرار داشت. سمتش چپش دری وجود داشت که به کتابخانه باز میشد و کیتی تنها میتوانست دسته گرد و کلفت مبل چرمی را در کتابخانه ببیند. نور آفتاب روی چرم سبزرنگ مبل افتاده بود، مثل نوری که در جزیره کراکت از میان جنگل روی خزه های تنه درختان می افتد. چراغ روشن بود. صدایی شنید کسی با آگدن در کتابخانه بود. کیتی کتش را درآورد و چوب لباسی را از داخل کمد برداشت. سعی کرد بفهمد چه کسی آنجاست.
کت کتانی اش را کنار کت آگدن آویزان کرد. داشت با لکنت حرف میزد. صدای دانک بود، دانک آنجا بود. کیتی به حرف هایشان گوش داد. انگار داشتند باهم بحث می کردند. وقتی کیتی در را باز کرد و وارد اتاق شد دو مرد سرشان را بالا گرفتند و سکوت کردند، انگار کیتی طنابی را کشیده و پرده افتاده باشد. «سلام عزیزم.» اتاق به خاطر موضوعی که کیتی نتوانسته بود بفهمند، غرق در تنش بود. کیتی آرام پرسید: اون رازی که دارین مخفیش میکنین چیه؟
- حجم فایل : 94 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 519 ص