فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب نفس عمیق اثر آن تایلر pdf
مگی شیشه را پایین داد و پشت سرش فریاد زد: «ببین چیپس و پفک دارن یا نه، خب؟» آیرا دستش را تکان داد و به سمت نیمکت رفت. حالا که ماشین ایستاده بود، گرما مثل کرهٔ ذوبشده از سقف ماشین رد میشد و میچکید روی سرش. احساس کرد فرق سرش داغ میشود، تصور کرد مویش از قهوهای به یک رنگ فلزی تبدیل شده، برنجی یا مسی. دستش را از پنجره بیرون گذاشت و انگشتهایش را ول کرد تا تنبلانه تاب بخورند. اگر فقط میتوانست آیرا را به خانهٔ فیونا بکشاند بقیهاش ساده بود.
به هر حال او هم بیاحساس نبود. چند بار لیروی را روی زانویش گذاشته بود و بغبغوی کبوترانهاش را با همان احترامی جواب داده بود که به بچههای خودش جواب میداد: «که اینطور، خیلی هم جالب، خب، حالا که تو حرفش رو زدی، منم به نظرم یه چیزی در همین حدود شنیدم.» مگی (همیشه مشتاق) مجبور میشد بپرسد: «چی؟ چی بهت گفت؟» بعد او یکی از آن نگاههای پرسشگر و پوزخندآلودش را به او میزد. مگی گاهی حتی خیال میکرد بچه هم همانطوری نگاهش میکند. نه، آیرا بیاحساس نبود، چشمش که به لیروی میافتاد همهچیز یادش میآمد. به آدمها باید یادآوری کرد، همین و بس، با اوضاعی که دنیا دارد فراموش کردن ساده است.
فیونا هم حتماً فراموش کرده است چقدر در آغاز عاشق بوده، چطور دنبال جسی و گروه راک او راه میافتاده. حتماً عمداً این چیزها را از ذهنش بیرون ریخته، چون او هم مثل آیرا بیاحساس نبود. مگی فراموش نکرده بود که وقتی برای تولد یکسالگی لیروی رفته بودند و جسی همراهشان نبود، صورت فیونا چطور وا رفته بود. بله، غرور فیونا جریحهدار شده بود؛ اما وقتی میرسیدند به خانهٔ فیونا، مگی از او میپرسید: «یادت هست؟ یادت هست اون روزهای اول که فقط براتون نزدیک هم بودن مهم بود؟ یادت هست چطور همهجا با هم پیاده میرفتید؟ هر کدومتون دستش رو میذاشت تو جیب عقب شلوار جین اون یکی؟» آن زمان کارشان لوس و بیمزه به نظر میرسید، اما حالا باعث میشد اشک در چشمهای مگی جمع شود.
- حجم فایل : 94 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 525 ص