فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.
دانلود کتاب پسر نوح اثر محمدرضا حدادپور جهرمی pdf
دستور تشکیل جلسه داخلی دادم. یک کارشناس که قبلاً در شیراز سر یک پروژه با هم بودیم، به علاوه داوود و حیدر به گفتگو نشستیم. کارشناسی که مأموریت دارد همه قضایا را خارج از گود نگاه کند، گفت: «طبق گزارشی که از رصد بیش از چهل پنجاه تا هیئت بزرگ و فعال در سراسر کشور داریم که سخنرانان و مداحانش طبق لیست پسر نوح تنظیم شده بودن…
امسال به جای ارتقا و یا شدت بیشتر انحرافات رفتاری روی موضوعات نزدیک به موضوعات مورد علاقه انجمن حجتیه و فرقه یمانی تأکید شده. خب این یعنی مسیر رو انجمنیها مشخص میکنن و بچه های مردمو با این سخنران های عمدتاً مسألهدار به سمت منبر، بیشتر از سینه زنی دارن جذب میکنن. تمام پیامها و اشعار توسط پسر نوح هم داره به همین سمت پیش میره.
پس تقسیم کار جالبی کردن. جایگاه ایدئولوژی پردازی انجمن حجتیه محفوظ شده و یمانی و دارو دسته حاج آقا و متین هم تقریباً میشه گفت که تبدیل به پیاده نظام های اونا شدن… این یعنی ما تا الان هر چی گرفتیم و شناختیم و لو رفته، همهشون از پیاده نظامها بودن…» بعد از توضیحات کارشناس جلسه که فقط یک قسمت از آن را نقل کردم، داوود گفت: «حاجی چطور برگشتی به آسید رضا؟»
گفتم: «یکی اینکه تنها کسی که با دوتاشون (هم اکانت پسر نوح و هم همسر دوم) ارتباط داره، خود آسید رضاست. پس خواه ناخواه از همه ما به هردو نفر نزدیکتره؛ یکی هم اینکه بالاخره خطری براشون نداره که بخوان طولانی مدت ازش مخفی باشن.» حیدر گفت: «چرا طولانی مدت؟ یادم نیست؛ اما فکر کنم گفت پارسال بعد از اربعین باهاش مچ شدن!» گفتم:
«حالا همین! اولین دروغ آسید رضا همین بوده. بچهها رزومه و گذشته رابطه مجازی سیّد رو با یه نفر در آوردن که الگوریتم کلامی و فکریش عین همین پسر نوح هست. من شک ندارم که لااقل چهار سال باهاش ارتباط داشته.» کارشناس گفت: «پس اون همه گریه و تو سر زدن و اظهار ندامت و… همش کشک بوده؟» گفتم: «آبروی هیئتیش خیلی براش مهمه.
اون شبا که خیلی بههم ریخته بود و عمار باهاش حرف زد و آرومش کرد واقعاً ویران شده بود؛ چون داشت میدید که سر کلاف از دستش در رفته و دارن به اسمش همه کاری میکنن!» حیدر گفت: «حاجی یه جوریه این پرونده، خیلی به هم ریخته هست. آدماش پیچیده هستن، راحت متحوّل میشن، راحت حرف میزنن، یهو دروغگو از آب درمیان، نچسبه!»
گفتم: «دقیقاً! مثلاً من بچه و یا تازه کار نیستم که همه اعتمادمو تو کاسه آسید رضا خرج کنم و یا اعترافات فائقه رو مبنای عمل قرار بدم؛ اما در حال حاضر ما فقط همینا رو داریم.» کارشناس گفت: «و دو تا چیز دیگه. یکی زنده به نام متین. یکی هم مرده به نام ناهید!» زل زدم بهش. همه چیز از ذهنم مثل برق داشت رد میشد.
- حجم فایل : 34 مگابایت
- فرمت : pdf (غیر قابل ویرایش)
- تعداد صفحات : 349 ص